بدون عنوان
عشق مامانی، سه شنبه رفتیم (خانه کودک و مادر )خیلی جالب بود محیطی عالی و مناسب برای توی گلم به راحتی می توانستی بازی کنی و کلی اسباب بازی در اختیارت بود. و با بچه های زیادی دوست شدی هر دو از اینکه ساعتی را در آنجا گذرانیدم خوشحال بودیم. موقع برگشتن یک لنگه کفش ات را گم کردی که باعث خنده مان شده بود. و البته مجبور شدم تا خونه بغلت کنم. کلمات بیشتری را یاد گرفتی و موقع کتاب ورق زدن کلماتی را ادا می کنی که من اصلا نمی فهمم. وا نمود می کنی که داری کتاب می خوانی و از ما می خواهی که مزاحمت نشویم. گاهی سرت را بلند و یواشکی نگاه می کنی ببینی حواس ما بهت هست یا نه! بعد دوباره با یک لبخند قشنگ شروع می کنی بلند بلند خواندن...
نویسنده :
مامان پارميدا
14:56